English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4085 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
speculated U اندیشیدن
to reason out U اندیشیدن
hatches U اندیشیدن
speculate U اندیشیدن
excogitate U اندیشیدن
hatch U اندیشیدن
to think out U اندیشیدن
speculates U اندیشیدن
think U اندیشیدن
speculating U اندیشیدن
hatched U اندیشیدن
thinks U اندیشیدن
mull U ژرف اندیشیدن
creative thinking U اندیشیدن افرینشی
to make observations [about] [on] U اندیشیدن [در مورد] [به]
contemplated U درنظر داشتن اندیشیدن
contemplates U درنظر داشتن اندیشیدن
contemplating U درنظر داشتن اندیشیدن
contemplate U درنظر داشتن اندیشیدن
paralogical thinking U اندیشیدن سفسطه امیز
primary process thinking U اندیشیدن در فرایند نخستین
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
in due f. U باید
outh U باید
ought U باید
the f. of a table U باید
must U باید
to have to U باید
maun U باید
should U باید
there is a rule that... U که باید.....
shall U باید
i must go U باید بروم
it is necessary to go U باید رفت
one must go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
ought U باید وشاید
it is necessary for him to go U باید برود
i ougth to go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
i ought to go U باید بروم
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
you must know U باید بدانید
as it deserves U چنانکه باید
i ougth to go U باید رفت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
he needs must go U ناچار باید برود
chicane U مانعی که باید دور زد
it is to be noted that U باید توجه کردکه
shall i go? U ایا باید بروم
he must have gone U باید رفته باشد
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
meetly U چنانکه باید و شاید
enow U بسنده انقدرکه باید
prettily U بخوبی چنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
you might have come U باید امده باشید
the needful U انچه باید کرد
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
you must go U شما باید بروید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
I must leave at once. باید فورا بروم.
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
load U کاری که باید انجام شود
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
loads U کاری که باید انجام شود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com